بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

بهراد بهترین هدیه خداوند

شيطوني‌هاي بهراد در 1 سالگي

اين روزها وروجك مامان دو سه قدمي راه ميره و منو نگاه ميكنه و ميخنده و افتادن همانا و بلند شدن همانا، توي اين مدت پسرم ياد گرفته كه اشياء رو با احترام به دستمان ميده و خودشو تشويق ميكنه فداي اون دستاي كوچيكش برم كه وقتي دست ميزنه صداي نازكي ازش در مياد.خنده‌هاي بلندش فضاي خونمونو و پر ميكنه و مدام يا بايد از توي آشپزخونه بياريش بيرون يا عشق اتاق منو داره و اتاق خودشو با خنده وارد ميشه بخاطر جينگيل پينگيلايي كه توي اتاقشه خلاصه براتون بگم كه شده يه آتيش پاره ماماني اينم عكساش توي اين عكس آخري پسرم مريض بود آمپول زد و خوابيد.ايشاا... همه نيني‌ها سالم باشن ...
25 بهمن 1391

شيطوني‌هاي بهراد در 1 سالگي

اين روزها وروجك مامان دو سه قدمي راه ميره و منو نگاه ميكنه و ميخنده و افتادن همانا و بلند شدن همانا، توي اين مدت پسرم ياد گرفته كه اشياء رو با احترام به دستمان ميده و خودشو تشويق ميكنه فداي اون دستاي كوچيكش برم كه وقتي دست ميزنه صداي نازكي ازش در مياد.خنده‌هاي بلندش فضاي خونمونو و پر ميكنه و مدام يا بايد از توي آشپزخونه بياريش بيرون يا عشق اتاق منو داره و اتاق خودشو با خنده وارد ميشه بخاطر جينگيل پينگيلايي كه توي اتاقشه خلاصه براتون بگم كه شده يه آتيش پاره ماماني  اينم عكساش توي اين عكس آخري پسرم مريض بود آمپول زد و خوابيد.ايشاا... همه نيني‌ها سالم باشن ...
25 بهمن 1391

سپاس از خداوند

خيلي از دوستان ميدونن كه علت تاخير من چي بود ولي جهت احترام گذاشتن به ديگر اعضاء بايد بگم كه بهراد مريض بود و من مدتي بود كه يه خط در ميون سركار ميومدم و تو خونه بودم و مريض‌داري ميكردم حتي نتونستم به كارهاي خونه‌ام برسم ولي بابا سجاد مثل هميشه در كنارم بود و ميگفت نگران هيچي نباشم و طفلك تمام كارارو خودش انجام داد. اين شد كه حس نوشتن نداشتم فقط دعا دعا ميكردم تب بهراد بياد پايين كه خدا رو شكر با دعاهاي شما دوستان و مراقبت‌هاي ويژه خودم بهتر شد راستي همين جا يه تشكر ويژه از دوستان عزيزي كه از طريق پيام من و دلداري دادن بكنم. راستي قراره كه جشن تولد بهراد توي خونه مامانم برگزار بشه خيلي خوب شد چون خونه اونا بزرگه و ...
25 بهمن 1391

سپاس از خداوند

خيلي از دوستان ميدونن كه علت تاخير من چي بود ولي جهت احترام گذاشتن به ديگر اعضاء بايد بگم كه بهراد مريض بود و من مدتي بود كه يه خط در ميون سركار ميومدم و تو خونه بودم و مريض‌داري ميكردم حتي نتونستم به كارهاي خونه‌ام برسم ولي بابا سجاد مثل هميشه در كنارم بود و ميگفت نگران هيچي نباشم و طفلك تمام كارارو خودش انجام داد. اين شد كه حس نوشتن نداشتم فقط دعا دعا ميكردم تب بهراد بياد پايين كه خدا رو شكر با دعاهاي شما دوستان و مراقبت‌هاي ويژه خودم بهتر شد راستي همين جا يه تشكر ويژه از دوستان عزيزي كه از طريق پيام من و دلداري دادن بكنم. راستي قراره كه جشن تولد بهراد توي خونه مامانم برگزار بشه خيلي خوب شد چون خونه اونا بزرگه و مه...
25 بهمن 1391

تولد يكسالگي

ا امروز 15 بهمن روز تولد يكسالگي بهراد جونه تك ستاره زندگيمونه ساعت 10 صبح روز شنبه 15/11/90 يه فرشته از آسمون به زمين فرود اومد و كل خانواده من و باباشو از جمله منو و باباشو خوشحال كرد.امروز همه خوشحاليم ولي متاسفانه بهراد جون تب شديد داره و بچه‌ام امروز مريضه جشن تولدش رو قراره با تاخير بگيرم هم به خاطر مامان بزرگ همسرم كه به رحمت خدا رفته و هم به خاطر تبي كه الان داره راستي امروز قرار بر اين بود كه واكسن بزنه ولي دكتر گفت بايد به دليل تب داشتنش با كمي تاخير بزنه بچه‌ها دعا كنيد كه زودتر خوب بشه اين روز عزيز را به بابا سجاد و بهراد جون تبريك ميگم اميدوارم كه هميشه سالم باشه. ...
23 بهمن 1391

تولد يكسالگي

ا امروز 15 بهمن روز تولد يكسالگي بهراد جونه تك ستاره زندگيمونه ساعت 10 صبح روز شنبه 15/11/90 يه فرشته از آسمون به زمين فرود اومد و كل خانواده من و باباشو از جمله منو و باباشو خوشحال كرد.امروز همه خوشحاليم ولي متاسفانه بهراد جون تب شديد داره و بچه‌ام امروز مريضه جشن تولدش رو قراره با تاخير بگيرم هم به خاطر مامان بزرگ همسرم كه به رحمت خدا رفته و هم به خاطر تبي كه الان داره راستي امروز قرار بر اين بود كه واكسن بزنه ولي دكتر گفت بايد به دليل تب داشتنش با كمي تاخير بزنه بچه‌ها دعا كنيد كه زودتر خوب بشه   اين روز عزيز را به بابا سجاد و بهراد جون تبريك ميگم اميدوارم كه هميشه سالم باشه. ...
15 بهمن 1391